و نپرسيم که فواره ي اقبال کجاست.
و نپرسيم چرا قلب حقيقت آبيست.
و نپرسيم پدرهاي پدرها چه نسيمي چه شبي داشته اند.
پشت سر نيست فضايي زنده
پشت سر مرغ نميخوابد
پشت سر باد نمي آيد
پشت سر پنجره ي سبز صنوبر بسته است
پشت سر خستگي تاريخ است
لب دريا برويم تور در آب بيندازيم
و بگيريم طراوت از آب.