برای تو از باران ستاره می چینم شاید باور زیبای تو همه فانوسهای قندیل بسته چشمهایم را پشت سر بگذارد و به صدای پر خاطره بودنمان برسد آسمان دلگیر شد وقتی که به ستاره ام گفتم: روی تمام ثانیه هایم را خط بکش و فقط بگذار سرخی سیبهای امروز من همیشگیترین لحظه هایش باشد ? ببین چقدر دوستت دارم به من نگو که بهاری ترین ستاره را به من دادی نگو که غریبانه ترین مراقبه هایم را به اوج دل نشانده ای به من که حس غربت اشکهایم غریبی مهتاب را می سوزاند من عاشق یکرنگی توام بیکران باش تا آسمان را در ساعت نگاهت خلاصه کنم?
تردید دلم ببخش اگر رویت خندیدم اگر به غرورت گفتم ارزانی خودت بهاری ترین ستاره من بگذار تنها بهانه گله کردن از تو نبودنت باشد نه گرفتن نگاهت از من ?حرفهایت دلم را سوزانده دلم را که تمام حرفش تمنای چشمان توست نشکن?دلم برایت تنگ میشود دیشب به خاطر تو عروج لحظه ها را گریستم دیشب به وسعت آسمان صدایت کردم ?
خوشا آنان که در بازار گیتی خریدار وفا بودند و هستند
خوشا آنان که در راه رفاقت رفیق با وفا بودند و هستند