لحظه ها چه تنبل هستند و دقایق انتظار چه دیر می گذرد ، برای جنگ کردن همیشه وقت هست ولی برای دوست داشتن وقت کم است . می گویند شیشه ها احساس ندارند ولی وقتی بر روی پنجره بخار گرفته ای نوشتم دوستت دارم آرام گریست . در این تاریکی شب تنها نشسته و در تنهایی خود به یاد تو و برای تو نامه می نگارم ای عزیزم . عزیزم این را بدون که همیشه دوستت داشتم و دارم و خواهم داشت حتی اگه تو مرا فراموشم کنی تو را هرگز فراموش نمی کنم و حتی اگه تو دوستم نداشته باشی ولی من دوستت دارم آرزو داشتم همانطوری که من تو را دوست دارم تو نیز مرا دوست بداری و این دل امیدوار من را با لبخند شیرین و مهرآمیزی روشن سازی ، چه آرزوها داشتم ولی تو چنان آتش بر خرمن امید وآرزوهایم زدی که جز دود و خاکستر از آن چیزی باقی نماند . حال با ناله ای سوزنده ، با آه های دلخراش
هر لحظه به خود می گویم چرا من اذیت میکنی!