و من از دیدگان سرد تو یک روز می خوانم.....سرود سرد و غمگین خداحافظ.....مرا از یاد خواهی برد....مرا از خویش خواهی راند.....و قلبت را که روزی آشیان گرم عشقم بود خواهی برد.......تو از یادم نخواهی رفت!من از چشمان تو هر شب....نگاه تیره ی احساس را پر نور خواهم کرد
و من با خاطراتت زنده خواهم ماند.....چه غمگینم از این رفتن......از این تنهائی سنگین چه بیزارم
مرا از یاد خواهی برد
ومیدانم
و میدانی
که از یادم نخواهی رفت.....
نخواهی رفت
می ترسم از نبودنت...
و از بودنت بیشتر!
نداشتن تو ویرانم میکند...
و داشتنت متوقفم!
وقتی نیستی کسی را نمی خواهم.
و وقتی هستی" تو را" می خواهم.
رنگهایم بی تو سیاه است ،و در کنارت خاکستری ام
خداحافظی ات به جنونم می کشاند...
و سلامت به پریشانیم!
بی تو دلتنگم و با تو بی قرار....
بی تو خسته ام و با تو در فرار...
در خیال من بمان
لحظه ها چه تنبل هستند و دقایق انتظار چه دیر می گذرد ، برای جنگ کردن همیشه وقت هست ولی برای دوست داشتن وقت کم است . می گویند شیشه ها احساس ندارند ولی وقتی بر روی پنجره بخار گرفته ای نوشتم دوستت دارم آرام گریست . در این تاریکی شب تنها نشسته و در تنهایی خود به یاد تو و برای تو نامه می نگارم ای عزیزم . عزیزم این را بدون که همیشه دوستت داشتم و دارم و خواهم داشت حتی اگه تو مرا فراموشم کنی تو را هرگز فراموش نمی کنم و حتی اگه تو دوستم نداشته باشی ولی من دوستت دارم آرزو داشتم همانطوری که من تو را دوست دارم تو نیز مرا دوست بداری و این دل امیدوار من را با لبخند شیرین و مهرآمیزی روشن سازی ، چه آرزوها داشتم ولی تو چنان آتش بر خرمن امید وآرزوهایم زدی که جز دود و خاکستر از آن چیزی باقی نماند . حال با ناله ای سوزنده ، با آه های دلخراش
هر لحظه به خود می گویم چرا من اذیت میکنی!
امشب بازم دلم بارونی شد
نمیدونم چرا ولی باز اومدی تو ذهنم با تمامی خاطرات خوب و بد - تلخ و شیرین
یاد و خاطراتت بدجوری حالمو خراب میکنه نمیدونم یعنی برای تو سخت نیست ؟
اونقدر داغونم میکنه که باز فکر میکنم که کاش نبودم کاش زندگیم زودتر تموم بشه وای باید تحمل کرد نمیدونم چرا ئلی باید صبر کنم
بمونم و زندگی کنم بسوزم و بسازم درسته سخته ولی بازم اینجوری زندگیم قشنگه
نمیدونم سختی اینا ? روزه و بعد تو فراموش میشی یا اینکه من میمونم و تمامی خاطراتمون یعنی توام منو فراموش کردی ؟
زندگی پستی و بلندی داره ولی من رفتم سرازیری که معلوم نیست کی می خواد تموم شه معلوم نیست تو این سرازیری به تهش میرسم یا نه باز شروع میکنم به سمت بالا رفتن !
نشستم با خودم دفتر خاطراتمون رو ورق زدن وای چه اتفاقایی رو که با هم پشت سر گذاشته بودیم چقدر قشنگ همیشه یارو همیار هم بودیم ولی نمیدونیم چی شد که از هم جدا شدیم اونم بدون یه خداحافظی یعنی به همین راحتی میشه تمومش کرد !
زین پس نا مرد خواهم زیست از همه دل سرد خواهم زیست روزگار از من ید مردی گرفت دوست دارم را به نامردی گرفت دوست دارم راه نامردی روم پیش نامردان به شاگردی روم عشق ها دیگر حقیقی نیستند تابع امر دقیقی نیستند عشق اگر همت کند غوغا کند عالم دیگر زنو بر پا کند
زین پس چون دگران ترک وفا خواهم نمود گذر از کوی تو همچون باد
صبا خواهم گذشت
می ترسم
می ترسم از روزی که دیگر هرگز
تن زندگی تو را نلرزانم !
می ترسم از تو.. و از نگاهت
از نگاه پر شراره و پر از خواهشت
از تو و تمناهای سوزانت
اینقدر نگو بی تو هیچم... اینقدر نگو بی تو می میرم
می ترسم از اینکه خوابی که برایم دیده بودی تعبیر شود
من بمانم و من و تنها ... من
و دریچه هایی که مرا به سیاهچال خویشتنم... رهنمون می سازد!!